زندگی دکمۀ غلط کردم و کلید پشیمانی ندارد! اتفاقی که افتاده، افتاده است! پس باید سعی کنیم در تمام مراحل زندگی شل کنیم و لذت ببریم. بنابراین، از پوستکلفتی خودمان خوشحالیم که هشت سال دیگر زنده ماندیم، این مرحله را هم بهسلامتی رد کردیم و به مرحلۀ بعد رفتیم! منتظریم ببینیم مرحلۀ بعد چطوری است اما قبل از اینکه درگیر مرحلۀ بعد بشویم، بیایید پای صحبتهای نقش اول مرحلۀ قبل بنشینیم؛ شاید این بار حرف حساب زد؛ چه کسی میداند!
کلید پشیمانی
در بقچهام پنیر و کمی نان گذاشتم
بنزین و آب و برق، فراوان گذاشتم
از بس که صبحِ جمعه خبرها به من رسید
یک صبح جمعه سر به بیابان گذاشتم
آن خلق را که داشت به تدبیرِ من امید
از انتخاب خویش پشیمان گذاشتم
آنها مرا به کاخ ریاست رساندهاند
من خلق را کنار خیابان گذاشتم
سودی برای ملت ایران نداشتم
کودی برای مرتع ایران گذاشتم
راهِ گذاشتن همه باز و گشاده بود
آری! گشایش است که آسان گذاشتم
من میروم، اگرچه که چیزی نمیبرم
چون ماندنیست آنچه که بنیان گذاشتم
«از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است»
پس کاخ را برای عزیزان گذاشتم
سهمیّههای خاص برای رئیسِ بعد
با مشکلات عام دوچندان گذاشتم
هرچند قفل کار کسی وا نشد ولی
«این هم کلید، داخل گلدان گذاشتم»
روحالله احمدی (بلبل)
طنزی که خواندید، نقیضهای بود بر غزل ساجده جبارپور که آن غزل هم با مصرع «این هم کلید، داخل گلدان گذاشتم» تمام میشود.
با سپاس از جناب سعدی که مصرع «از هر چه میرود سخن دوست خوشتر است» را در اختیار ما گذاشتند.
نقیضههای دیگری هم بخوانید:
تا باد چنین بادا
از یار بدم میآید
پیاده آمده بودم سواره خواهم رفت
2 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
چه نقیضه خوب و نگاه ظریفی
احسنت
سپاس از محبت شما. برای بدرقه باید کاری میکردیم دیگر!